کد مطلب:29998
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:19
چه عواملي موجب انقسام زندگي انسانها به دو قسـم «زندگي طبيعي محض» و «حيات معقول» گشته است؟
عواملي كه موجب انقسام زندگي انسانها به دو قسـم «زندگي طبيعي محض» و «حيات معقول» گشته اند، گوناگون ميباشند. اين عوامل را مي توان در دو نوع عمده جستجو كرد:
1. عامـل دروني ـ عبارتست از غرايز طبيعي انساني كه همواره در جوشش و فعاليتهاي خود، هيچ اصل و قانوني را نميشناسند. اين غرايز فقط طالب اشباع شدن هستند و اين مطالبه بسيار قوي و جدي است. براي تعديل اين جوشش و مطالبه، جز قدرت شخصيت انساني كه فعاليت عقل و وجدان را اصيل تلقي كرده و راهنمائي و توجيه آندو را جدي تلقي نمايد، هيچ عاملي وجود ندارد.
2. عامل بروني ـ عبارت است از روابط زندگي اجتماعي كه ضرورت آنها ناشي از ضرورت خود زندگي اجتماعي است. حقيقت اينست كه نوع انساني با داشتن استعدادها و امتيازات بسيار عالي در اصلاح و نظم زندگي اجتماعي خود ضعف اسف انگيزي نشان داده است. به اين معني كه بشر نتوانسته است در راه بدست آوردن مزاياي زندگي اجتماعي خود، استعدادها و نهادهاي بسيار با اهميت فردي خود را از دست ندهد. اين دو عامل كه باعث شده است كه مردم در زندگاني خود به دو دسته مهم تقسيم شوند: 1. اشخاصي كه از تعديل جوشش و فعاليتهاي غرايز طبيعي احساس ناتواني نموده و اشباع آن غرايز را متن حقيقي زندگي خود قرار داده و در زندگي اجتماعي نيز تسليم قالبهاي مفاهيم و اصول ساخته شده براي همزيستي فقط گشته اند. اينان كاروانيان «زندگي طبيعي محض» اند كه متاسفانه اكثريت چشمگير مردم را در طول تاريخ تشكيل مي دهند. 2. اشخاصي كه فعاليت عقل و وجدان را اصيل تلقي نموده و خود را ملزم به باور ساختن اسـتعدادها و امـتيازات مغزي و رواني خود ديده اند. از طـرف ديگر اين رشد يـافتگان در ميان قالـب هائي كه زندگي اجتماعي براي آنان ساخته است، برده مطلق نگشته، آن ضرورتهاي قالبهاي اجتماعي را پذيرفته اند كه فقط بعنوان ضرورتهاي غيرقابل دگرگون شدن تلقي نموده اند. در عين حال همواره يك تلاش دروني براي بدست آوردن نيروئي كه براي تعديل آن قالبها در مسير رشد اجتماعي مناسب باشد، دارا مي باشند. اينان كاروانيان «حيات معقول» هستند كه از نظر شمارش كمي در اقليت، ولي از ديدگاه شناخت حيات و ارزشهاي آن و همچنين از ديدگاه آرامش معقول رواني و قدرت بر تفسير جدي حيات در مرحله عالي انساني مي باشند، اگر بخواهيم مسئله گرايش و رضايت به «زندگي طبيعي محض» را كه متاسفانه اكثريت چشمگير مردم طرفدار آن هستند، تحليل نمائيم. باين نتيجه مي رسيم كه انسان رشد يافته و برخوردار از«حيات معقول» نه از نظر بيـولـوژي با غوطـه وران در «زندگي طبيعي محض» تفاوت دارند و نه از نظر فيزيولوژي و اصول اساسي پسيكولوژي. هر دو گروه انسانند چنانكه نرون و سقراط از يك تعريف براي انسان برخوردارند. اين اشتراك در تعريف كه فقط بازگوكننده «طبيعت ابتدائي انسان آنچنانكه هست » ميباشد، موجب شده است كه «طبيعت انسان آنچنانكه بايد» از نظرها دور شود، بلكه حتي گاهي به عنوان اخلاق بي رنگ براي تحقق بخشيدن به تحكيم «طبيعت ابتدائي انسان آنچنانكه هست» استخدام شود!! هنگامي كه انسان با اين تعريف وارد قلمرو زندگي اجتماعي ميگردد، اگر همه استعدادها و امتيازات وجودي او هم از حالت بالقوه بودن به حالت بالفعل بودن برسد با قيد ارتباط با ديگر افراد اجتماع شكل ميگيرد، زيرا طبيعت زندگي اجتماعي نمي گذارد كه استعداد فردي در خلا محض شكوفا شود، ولي در عين حال انسان از تفكر در اينكه اين استعداد از مختصات فردي من بوده است، هرگز بكلي صرف نظر نمي كند، با اينكه زندگي اجتماعي را به عنوان يك ضرورت مورد رضايت تلقي مي نمايد. از اين تحليل به يك نتيجه بسيار قابل توجه مي رسيم و آن اين است كه اين زندگي اجتماعي بوسيله گردانندگانش است كه معمولاً سرنوشت انسانها را با نظر به يكي از دو قسم «زندگي طبيعي محض» و «حيات معقول» در اختيار دارد.
ترجمه و تفسير نهجالبلاغه ج 8
آية الله محمدتقي جعفري
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.